درباره فیلم:
«شیر و عسل» پس از کما
(1382)، شارلاتان (1383)، چپ دست (1384) و احضارشدگان (1386) پنجمین ساخته
معیریان است. پس از آنکه اکران فیلم نوروزی سلام بر عشق (اصغر نعیمی) به
پایان رسید فیلم شیر و عسل جایگزین آن شد. فروش فیلم در سه روز اول اکران
از مرز 40 میلیون تومان گذشت. که این با توجه به فروش بالای فیلمهای
عامهپسند آرش معیریان قابل انتظار بود. نویسنده فیلمنامه شیر و عسل، قربان
محمدپور فارغالتحصیل کارگردانی سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر
و تخصص او در نگارش فیلمنامههای عامهپسند است. در کارنامه او
فیلمنامههایی چون خروس جنگی، راننده تاکسی و بلهبرون به چشم میخورد
آرش
معیریان متولد سال 1350 در تهران و فوق دیپلم برنامهنویسی کامپیوتر،
لیسانس کارگردانی سینما از دانشگاه هنر و فوقلیسانس ادبیات نمایشی است. او
مدرس کارگردانی فیلم و تدوین در دانشگاههای هنر (دانشکده سینما و تئاتر)،
دانشگاه سوره (تهران و اصفهان) و دانشگاه جامع علمی و کاربردی سروش (صدا و
سیما)، مؤلف و مترجم متون سینمایی (در حدود 40 مقاله) در نشریهها و
ماهنامهها و فصلنامههایی چون: فارابی، بیدار، بیناب، هنرنامه و نقد
سینما، او همچنین عضو هیئت علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر، مدیر
گروه سینمای دانشگاه هنر است. شروع فعالیت حرفهای او در سینما از سال
1370 با دستیاری کارگردان، منشیگری صحنه و دستیار تدوین بود. او حدود 10
آنونس هم برای فیلمهای سینمایی ساخته است.
معیریان کتاب «زیباییشناسی
سینمای تداومی» را هم برای «دفتر پژوهشهای سیما» به نگارش درآورده است.
تدوین حدود 40 فیلم سینمایی، سریال و تلهفیلم و ساخت 10 فیلم کوتاه، مستند
و کلیپ از جمله سایر فعالیتهای اوست.
وقتی کارنامه عریض و طویل
علمی و دانشگاهی آرش معیریان را از نظر میگذرانیم، شگفتزده میشویم که
چطور یک مدرس دانشگاه که مقالات بیشماری به نگارش درآورده، بدل به یک
فیلمساز عامهپسند شده است؟ اگر ناآگاهی و بیاطلاعی از مبانی هنر سینما و
دست کم گرفتن سلیقه مخاطبان را یکی از دلایل ساخت فیلمهای عامهپسند
بدانیم معلوم نیست که معیریان چرا چنین شیوه فیلمسازی را در سینما انتخاب
کرده است؟ آیا او سر کلاسهای دانشکده سینما هم اصول فیلمسازی عامهپسند را
تدریس میکند؟ اگر فیلم فارسیسازهای سابق و عامهپسندسازهای امروز از
نگاه سطحی و غیرکارشناسانه به سینما رنج میبردند آیا معیریان را هم باید
جزو چنین فیلمسازانی دستهبندی کرد؟
شیر و عسل از همان مضمون تکراری
سینمای عامهپسند یعنی عشق پسر فقیر و دختر پولدار استفاده میکند و این
مضمون را با دستمایه تکراری دیگری یعنی کوشش فریبکارانه برای تصاحب یک
ارثیه بادآورده تلفیق میکند. مضمون عشقی فیلم به نوعی دیگر در سایر
فیلمهای معیریان مثل شارلاتان و کما تکرار شده است. نقشه برای تصاحب پول
بادآورده هم نمونههای بیشماری در سینمای عامهپسند دارد شاید از آخرین
نمونههای آن بتوان کلاهی برای باران را نام برد.
فیلم با صحنه
درگیری پورسرخ با چند عابر شروع میشود بدین ترتیب گویی بیواسطه وارد یکی
از کتککاریهای فیلم فارسیها شدهایم. هر چه در فیلم جلوتر میرویم
داستان فیلم و شوخیهایش بیشتر دافعه ایجاد میکند. منطق داستانپردازی در
فیلم محلی از اعراب ندارد. ناگهان بی هیچ دلیل فتحعلی اویسی، پورسرخ را
متخصص زنان و زایمان معرفی میکند و جالب اینجاست که مورد اعتراض پورسرخ هم
قرار نمیگیرد.
لمپنهای فیلم هم وقتی میفهمند پورسرخ خودش را دکتر
زنان جا زده، به این نتیجه میرسند که طلاهای سرقتی را خودش برداشته و پای
پلیس در میان نیست!!؟
پورسرخ هم که در طول فیلم گویی علاقهاش را به
دختر فراموش کرده، و به دنبال تصاحب ارث و میراث است ناگهان در پایان فیلم
در یک چشم بر هم زدن متحول میشود و عطای مال دنیا را به لقایش میبخشد.
در پایان فیلم لمپنهای خلافکار سابق بدل به قدیس میشوند و به تجویز آنها
زنی از نازایی نجات مییابد و موهای اویسی هم شروع به درآمدن میکند.
نگاهی
به بازیگرها و بازیگری فیلم:
«شاهرخخان» (پوریا پورسرخ):
پورسرخ
با شیر و عسل سیر نزولی کارنامه بازیگریاش را ادامه میدهد. دیگر «روز
سوم» و «عیار 14» به رویایی شبیه شدهاند. اینجا پورسرخ نقش پسر فقیر جنوب
شهری را بازی میکند. عجیب آنجاست که در طول فیلم لهجه لمپنی پورسرخ
ناگهان بدل به گفتار عادی و رسمی میشود. تصنع در بازی پورسرخ آزاردهنده
است انگار دارد دیالوگهایش را از روی کاغذ میخواند. او با لباس هندی به
سبک گنج قارون تجسم کاملی از یک قهرمان فیلم فارسی است. وقتی که با مهران
رجبی روبهرو میشود و دستهایش را مشت کرده جلو میآورد تا مثلاً دستبند
زده شود بازی او به شدت اغراقآمیز و دافعهبرانگیز است.
«آمیتا»
(مهران غفوریان):
غفوریان همان بازی غلو شده و تیپیک
فیلمهای عامهپسند را تکرار میکند. لهجه هندی غفوریان به نحوی نامناسب و
غیرکمیک ادا میشود. پرخوری و اشتهای زیاد غفوریان و سکسکه پس از خوردن غذا
هم شوخیهایی کماثر هستند. در صحنهای که غفوریان لباس جاهلها را
میپوشد با صدای دورگه و بلند لمپنها را میترساند بازیش ضعیف و کمرمق
است گویی شخصیتهای فیلم هم این مسئله را دریافتهاند چرا که بلافاصله بعد
از رفتن او نقشه و توطئه جدیدی را تدارک میبینند و فریادهای او را جدی
نمیگیرند.
«پشنگ» (علی صادقی):
علی صادقی هم
میخواهد بازی ضعیف خود و شوخیهای کمرنگ فیلم را به زور کلاهگیسی که بر
سر گذاشته و افکت صدای گردنش جبران کند که هرگز چنین نمیشود. ترسیدن
صادقی اوایل فیلم در برخورد با پدرش که او را به جای قاتلی فراری گرفته،
لوس و غیرکمیک بازی شده است. صحبتهای صادقی با موبایل هم قرار است کمیک
باشد ولی مبهم بودن صحبتها و بازی کمرمق صادقی آن را ناموفق کرده است.
«پدر»
(فتحعلی اویسی):
فتحعلی اویسی در نقش پدر بیشتر شخصیتی جدی
دارد تا اینکه آن کمدین همیشگی باشد. شوخیهای معدودی هم که اجرا میکند
سطحی هستند مثل خاراندن سر و تکان خوردن گلاهگیس. شوخیهای مشمئزکنندهای
هم مثل مالیدن عسل به سر که آگهیهای مؤسسات کاشت و ترمیم مو را به یاد
میآورد حاصلی جز احساس دافعه و تنفر ندارد.
«دختر» (افسانه
پاکرو):
پاکرو دارای مدرک کارشناسی رشته گرافیک و
فارغالتحصیل کلاسهای بازیگری استاد سمندریان است. او با فیلم «محکومین
بهشت» (1385) بازیگری را آغاز کرد. پاکرو در شیر و عسل بازی سرد و
بیاحساسی ارائه میکند. او نتوانسته احساساتش را به خوبی در چهرهاش به
نمایش بگذارد. احساس عاشقانه او به پورسرخ، گویا و روشن بازی نشده که این
ناشی از ناتوانی او در بروز احساسات است. در صحنهای که او به طریقی
غیرمنطقی فریبکاری پورسرخ را میبخشد، جملاتی شعاری و کلیشهای در مورد
صداقت در عشق را به شیوهای دیکتهوار و بیاحساس بیان میکند.
«خلافکار»
(یوسف صیادی):
یوسف صیادی هم با صدای نازک و زنانهاش هرگز
جذاب نیست. معیریان که در فیلمهایش دائم مؤلفههای فیلمفارسی را اجرا و
ستایش میکند اینجا اصول خود و فیلمفارسیها را زیر پا میگذارد و ستایش از
مردانگی را که یکی از مؤلفههای فیلمفارسیها و فیلمهای جاهلی و
کلاهمخملی است زیر پا میگذارد. معیریان میخواهد با ایجاد تضاد بین چهره
یک لمپن و صدای زنانهاش خنده ایجاد کند ولی تنها تماشاگر را آزار میدهد و
به مؤلفه فیلمهایش خدشه وارد میکند.